کد مطلب:28140 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

فرصت طلبان












در این جمع عظیم، سیاست پیشگانی نیز هستند كه برای به دست آوردن موقعیّت بهتر، بر امواج اعتراض، سوار شده و یا به گسترش آن كمك می كنند. طبیعی است كه آنان، نه مشكلات مردم را در می یابند و نه به آن می اندیشند؛ كسانی كه:

اوّلاً، احساس می كنند كه در خویشاوندنوازیِ عثمان و واگذاری منصب ها، عقب مانده اند و از امتیازهایی كه نزدیكان عثمان به دست آورده اند، محروم گشته اند.

ثانیاً، احساس می كنند اكنون كه خیزشْ گسترش یافته، فرصتی شایسته فرا چنگ آمده است تا آنان به آرزوهای دنیاطلبانه خویش برسند.

اینان در واقع، نمی دانند كه فرجام این خیزش پس از قتل عثمان كجا خواهد بود. مخالفت آنان با عثمان، نه از سرِ سوز و نه از سرِ دین خواهی و احساس وظیفه شرعی است. آنان به دنبال ریاست اند و در پی آن كه از «نمدِ» بزرگ خلافت و حكومت، «كلاهی» برای خود دست و پا كنند.

به مَثَل، طلحه از اینان است. او به كوفیان می نویسد كه آنان به مدینه بیایند و به خلافكاری های عثمان، پایان دهند. گویا او پس از قتل عثمان، انتظاری جز نشستن بر مسند خلافت ندارد. برخی از طرفداران او نیز بر این پندارند، از جمله، سودان بن حُمران، كه چون از قتل عثمان فارغ شد، از خانه عثمان بیرون آمد و فریاد برآورد كه:

طلحة بن عبید اللَّه كجاست؟ پسر عفّان را كشتیم.[1].


بعدها، در جنگ جمل، مروان او را از پشت، هدف می گیرد و می كشد؛ چون بر این باور است كه عامل قتل عثمان، اوست.

عایشه نیز چنین است. او نیز در انتظار بر كشیدن خویشان خود است. جمله معروف او این است:

پیر خِرِفت را بكشید، كه كفر ورزیده است.[2].

و آن گاه كه عثمان كشته می شود و ورق برمی گردد، در موضعی دیگر می ایستد. این، نشانگر آن است كه او در پی چیزی غیر از حق است. او بعدها در جنگ جمل، وقتی مورد سؤال قرار می گیرد كه:«چرا آن روز، ما را به قتل عثمانْ تحریك كردی و اكنون، هوادار و خونخواه او شده ای؟»، می گوید:

گفتم و گفتند و گفته اكنونم از گفته پیشینم بهتر است.[3].

عمرو بن عاص نیز از این گونه كسان است. او در زمان حكومت عثمان، موقعیّت خود را از دست داده است و برای او دشوار است كه بنگرد مصری كه او فتح كرده، اكنون در دست عبد اللَّه بن ابی سرح است. او تلاش می كند كه شورش بر ضدّ عثمان، شتاب بیشتری بگیرد. برخی از تلاش های او را در این زمینه، در ضمن گزارش متون آوردیم. خود او می گوید:

من ابو عبد اللَّه هستم. وقتی به دُمَلی دست كشم، بازش می كنم. من حتّی چوپان گله بر سر كوه را بر او می شورانم.[4].

زبیر نیز چنین است. او با طلحه همراه است و می كوشد تا از خیزش مردم، در فرصتی مناسب، برای رسیدن به اهداف دلخواه خویش بهره گیرد. او خود را رهبر آنان می داند.









    1. تاریخ الطبری:379/4.
    2. الكامل فی التاریخ:313/2، الفتوح:437/2.
    3. تاریخ الطبری:459/4.
    4. تاریخ الطبری:357/4.